1ـ رابعه شامیه
زنانى بودهاند که رابعه نامگذارى شده است. ولى در سرّى این نامگذارى وجوهى ذکر نمودهاند. یکى از وجوه این است که دختر چهارم خانواده را، رابعه مىگفتند.(29)
رابعه شامیه همسر احمد بن ابى الحورا است که فضیلت و کرامت این بانو را بسیار بیان داشته است. و از زبان همسرش آمده است(30): وقتى که سفره غذا گسترده مىشد، رابعه به من گفت: بخور «فانّها ما نضجت الّا بالتّسبیح» این غذا با تسبیح پخته شده است.
سخن در این است که منظور از این جمله چیست؟ آیا منظور این است که در هنگام پختن غذا تسبیتح مىگفته است ـ نظیر سخنى که درباره بعضى از مجتهدین آمده است که من او را شیر ندادم مگر اینکه بنام خدا ـ یعنى هنگام شیر دادن سبحان الله مىگفتم. و یا اینکه منظور این است که این غذا با تسبیح درست شده و ایجاد گردیده است. که در هر دو صورت محال نیست استبعاد عقلى ندارد. زیرا نمونههایى از آن در موجود ممکن در قصص قرآنى آمده است که از جمله داستان حضرت علیهالسلام است که هرگاهى که حضرت زکریا علیهالسلام بر او وارد مىشد روزى خاص در حضور او مىدید. و یک چنین مقامى براى موجود ممکن بعید نیست که داشته باشد. اگر در قرآن کریم: «اذکر فى الکتاب موسى و...» آمده است. «اذکر فى الکتاب مریم» هم آمده است. لذا راه انحصارى نبوده و زن هم در باب سیر الى اللّه، اگر قدم بصداقت و اخلاص بگذارد، هیچگونه کمبودى از نگاه زن بودن در این راه نخواهد داشت. و زن هم مىتواند بالاترین قلّه تعبّد و بندگى الهى را طى کرد. و به مقامات کمال انسانى رسید.
و هم چنین همسر رابعه شامیه حالات مختلفى را براى این زن نقل کرده است و مىگوید: او حالات گوناگون قبلى داشت و این حالات در قلب او ظهور پیدا مىکرد. گاهى وارده حبّ، گاهى وارده خوف و گاهى هم وارده امید باو رخ مىداد و براى هر وارده سخنى به تناسب مىگفت و گاهى حبّ خدا بر او وارد مىشد و مىگفت:
خداوندا تو دوست منى، گر چند از چشم بدنم پوشیدهاى، امّا کجا از قلبم تو غائب مىگرددى. و گاهى هم در حال انس با خدا بسرمىبرد و براى شعر مىسرود و مىگفت: «دلم را همسخن با ت نمودم و جسمم با دیگران است. جسم و بدنم در مجلس نشسته همنشین دیگران و با آنها مؤانس است. و قلبم با دوست انیسم مؤنس است. و گاهى براى او حالت خوف وارد مىشد که در این باره اشعار به آن مناسبت مىسرود. پس اگر قلبى، به حبّى الهى متمیّن شده و ظرف حجّت او گردید، دیگر جاى براى اغیار نمىماند. روح و جان او آمیخته با عشق الهى شده و مصداق آن مىگردد که: «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است».